دنیای بیگانه ها

به گزارش گل پدیده، از ویژگی های کلانشهرها جهل هویتی و بی نامی است. شهر جایی است که افراد در آن به بی نامی و بی هویتی دچار می شوند؛ چون گستردگی شهر مانع از آن می گردد که افراد از هم شناخت کامل پیدا نمایند و در نتیجه چندان کسی، کسی را نمی شناسد.

دنیای بیگانه ها

ناشناخته ماندن افراد در شهر منجر به خودمداری، خودمحوری و تنهایی افراد می شود، در حالی که در یک جامعه کوچک تر مثل شهر های کوچک یا روستا ها و دهکده ها اصل و نسب و عقبه خانوادگی افراد کاملاً شناخته شده است. بنابراین به نسبتی که وسعت شهرها بیشتر می شود مهاجرپذیری به آنجا برتری می یابد و به تبع آن، جهل بی نامی، گمنامی و بی هویتی گسترده می شود. اما چرا؟ چه نسبتی میان توسعه شهری و بی هویتی وجود دارد؟

واقعیت این است که در نتیجه توسعه شهری تجانس فرهنگی به هم می خورد. متفکران مکتب شیکاگو معتقدند در جوامع شهری، مردم به درخت های خودرویی می مانند که بدون هیچ پیش زمینه فرهنگی ای به یکباره سر برمی آورند؛ در این شرایط افراد شیء سرور می شوند و می کوشند تا به واسطه اشیا و توجه به ظاهر خود هویت و منزلت اجتماعی کسب نمایند.

در چنین جوامعی فارغ از تجاری زدگی، در نقاط خاصی از شهر که شناخت و تجانس گروهی و فرهنگی کمتر است، جرم و نابهنجاری اجتماعی هم بیشتر خواهد شد، چون وقتی افراد بی نام می شوند، دیگر ترس از شناخته شدن ندارند و در نتیجه خودکنترلی ضعیف می شود.

اساساً ویژگی شهر بی نامی است. از نظر جامعه شناسی شهری مکتب شیکاگو شهر دنیای بیگانه ها است بخصوص شهری مثل تهران. در شهر، دیگری به مقدار ای ارزش دارد که کار ما را راه بیندازد و بعد او را فراموش می کنیم؛ در نتیجه مجرمان در انبوه انسان ها گم می شوند، روابط و تعاملات کم و احساسات افراد نسبت به هم فروکاسته می شود. اینها همه نتیجه جهل بی نامی است. در چنین جامعه ای افراد در قالب روبات هایی درمی آیند و اینچنین عصر روباتیسم شکل می گیرد.

وقتی جامعه وارد عصر روباتیسم می شود دیگر کوششی از سوی افراد و شهفرایندان برای ساختن جامعه صورت نمی گیرد.

اساساً چنین جامعه ای اتمیزه می شود چرا که شهفرایندان هدف مشترکی ندارند تا این اهداف آنان را به هم پیوند بزند و برای ساختن آن با هم همصدا شوند.

امیل دورکیم معتقد است که ما در جامعه با دو نوع همبستگی روبرو ایم؛ نخست، همبستگی ماشینی و دوم همبستگی ارگانیکی. همبستگی ارگانیکی را بیشتر می توان در جوامع پیشرفته دید اما در جوامع در حال توسعه، همبستگی و تعلق، مکانیکی است؛ یعنی افراد باهم کار می نمایند اما بی احساس و بی تفاوت اند و اتمیزه شده اند. اما اگر حاکمیت، آموزش و پرورش و رسانه ها و... به تاریخ و هویت ملی توجه دهند و ارزش ها و هنجارهای ملی را در جامعه تقویت نمایند، دلبستگی در چنین جوامعی بیشتر خواهد شد.

گاهی این پرسش مطرح می شود که چرا در بعضی جوامع میل به مهاجرت بیش از حد معمول است؟ در مقام پاسخ باید گفت که در جوامعی که فرایند مهاجرت به طور قابل توجهی افزایشی است مردم آن جامعه نسبت به سرنوشت کشورشان بی تفاوت شده اند و این بی تفاوتی ریشه در نادانی و ناآگاهی مردم از خودشان، ارزش ها، تاریخ و فرهنگ شان دارد.

وقتی کارگزاران و ساختارهای فرهنگی آموزشی در یک جامعه نتوانند مردم را به فرهنگ و هویت و گذشته شان پیوند زنند، مردم هم نسبت به آینده و حال سرزمین شان بی تفاوت خواهند

شد.

اما در چنین فضایی، برای کم کردن جهل هویتی راه چاره چیست؟ به نظر می رسد به وسیله آموزش و پرورش، برنامه های تلویزیونی، توجه دادن به تاریخ، اختصاص نام خیایان ها به بزرگان و... می توان در جامعه ارزش ها، فرهنگ، تاریخ و هویت را تقویت کرد تا مردم از رهگذر شناخت خود، به هویت شان دلبستگی پیدا نمایند و برای بالندگی آن کوشش نموده و باهم همبسته شوند و در نتیجه کشور به سمت توسعه و پیشرفت رهنمون شود.

واقعیت این است که بی هویتی در بعضی جوامع بیشتر مقوله ساختاری استلنگر و به ندانم کاری های کارگزاران برمی شود؛ چرا که کارگزاران هم همچون شهفرایندان شهرهای امروزی، خودمدار و خودمحور شده اند و مردم را در مسائل کلان جامعه مشارکت نمی دهند و به تعبیری مشارکت آنان را به رسمیت نمی شناسند. در نتیجه مردم هم متقابلاً کارگزاران شان را به رسمیت نمی شناسند.

هر جامعه همچون پیکر انسان، متشکل از ساختار و سیستم و اجزای مختلف است. این ساختار و سیستم برای اینکه کارایی داشته باشند باید همه اجزا را به کار گیرند و تا مادامی که از همه اجزا بهره گرفته نشود، عملکرد مطلوب خود نخواهد داشت. بنابراین، اگر در یک جامعه مسئولان مشارکت مردم را در حل مسائل جامعه نادیده بگیرند، مردم هم آنان را نادیده خواهند گرفت و این سیکل نادیده انگاشتن ها، موجی از بی تفاوتی اجتماعی را رقم خواهد زد که طی آن هیچ مؤلفه هویتی ای دیگر نمی تواند افراد را با سرزمین شان پیوند بزند و در نتیجه تعلق اجتماعی روز به روز کم رنگ تر خواهد شد. در چنین جوامعی فرایند مهاجرت و فرار مغزها سرعت قابل توجهی خواهد گرفت و بی تفاوتی اجتماعی گریبانگیر چنین جامعه ای خواهد شد.

جامعه ای که دچار جهل هویتی می شود مفهوم ساختن در اندیشه شهفرایندان آن جامعه رخت برمی بندد؛ گویی کسی دغدغه ساختن ندارد چون ساختارها نتوانسته اند با کار کردن روی هویت ملی مردم را همبسته نموده و آنان را برای ماندن و ساختن آماده نمایند.

*استاد جامعه شناسی دانشگاه خوارزمی

منبع: ایران

منبع: خبرگزاری پانا

به "دنیای بیگانه ها" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دنیای بیگانه ها"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید